در هوای تو
در هوای تو

در هوای تو

به ما بیاموز

به نام خداوند

 

مردمانی را دیدم که تسبیح به دست گرفته و دانه دانه ذکر تو را می شمردند به عادت!

آن گونه با شتاب و متصل نام تو را می خواندند که گویی در معامله ای از تو چیزی ستانده اند و اکنون بهای آن را می پردازند.

و اندیشیدم که آیا در هر بار خواندن نامت،بزرگی و لطفت را نیز در ذهن تداعی می کنند؟

مردمانی را دیدم که کاغذی دعا به بهایی می خریدند و چون نسخه ای از فروشنده، چندبار و چگونه خواندنش را برای رفع حاجت طلب می کردند!

و اندیشیدم که آیا ترا می خوانیم تا بستانیم یا ترا می خوانیم چون دوستت داریم؟!

مهربانترین!

به ما بیاموز که دل آدمی عصاره وجود اوست،حرمت دل ها را از یاد نبریم.

به ما بیاموز که دوست داشتن را فراموش نکنیم و آنانکه دوستمان دارند را از خاطر نبریم.

به ما بیاموز که سوگند راست بودنِ دروغمان را نام تو نسازیم.

به ما بیاموز که به ناحق کردن حق دیگری عادت نکنیم.

و به من بیاموز که دوستی ام را بندی به پای دوستان نسازم و در همه حال دوستشان بدارم.

حتی اگر فراموشم کنند...

 

دو کار فوق العاده علیرضا بدیع

به نام خدا



چه نزدیکه این جا به ما آسمون 
نفس ها به رنگین کمون می خوره
چه احساس خوبی که وقت دعا
توی مشتمون از ستاره پره

دل ابرا پر می زنه تا خدا
تو هم وقتی دلتنگ بودی ببار
چهار فصل شهر بهشتو ببین
بهار و بهار و بهار و بهار

به شوق ملاقات این قبله گاه
ملایک شب و روز در می زنن
یه خورشید با موجی از کفترا
به دور سرش بال و پر می زنن


یه بارون بی وقفه توی دلم
چشامُ به دریا بدل می کنه
خودش گفته تنها نمی ذارمت
به قولی که داده عمل می کنه


دارم میرم اما دلم پیشته
کی گفته ازت دور میشه دلم؟
تو رو دارم و تا ابد دلخوشم
داره باغ انگور میشه دلم...

تو گفتی که دسگیری از آدما
واسه بندگی بهترین فرصته
من و تو اگه آسمونی بشیم ...
مقدس ترین کارمون خدمته

اینجا بشنوید


 

تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی!
آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی
پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و یاقوت به آفاق بپاشی!
ای باد سبک سار! مرا بگذر و بگذار!
هشدار! که آرامش ما را نخراشی
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم!
اندوه بزرگی ست چه باشی،چه نباشی

علیرضا بدیع



اینجا بشنوید

یک دست و دو هندوانه!

به نام خدا


سوره بقره آیه ۱۵۵

وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ

و قطعا شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و کاهشى در اموال و جانها و محصولات می آزماییم و مژده ده شکیبایان را


خداوند مصیبت ها را به این جهت استخدام کرده است که به وسیله آن انسان را از دنیا قطع و به خود وصل کند دست انسان را از دست دنیا دربیاورد و در دست خود قرار دهد شما تا دستتان در دست دوستی قرار دارد آیا می توانید با دوست دیگرتان دست بدهید؟ هرگز. مگر نمی گویید که با یک دست نمی شود دو هندوانه برداشت؟ پس با یک دست هم نمی شود با دو کس دست داد.

انسان تا دست خود را از دست دنیا بیرون نکشد نمی تواند با آخرت دست دهد باید از بیعت ظالم خارج بشود تا بتواند با امام بیعت کند باید از وادی کفر بیرون بیاند تا بتواند به وادی ایمان وارد شود همانطور که تا وقتی آخرین ثانیه های شب پایان نیابد وارد اولین ثانیه های روز نخواهیم شد پس مصیبت ها این هنر را دارند که دست انسان را برای همیشه از دست دنیا خارج کنند.

خدا برای اینکه می خواهد انسان را نسبت به دنیا و دنیایی ها بی میل و رغبت کند او را تحت فشار قرار می دهد و انواع مصیبت ها را بر او فرود می آورد.


ادامه رو اینجا بخونید

 

 

التماس دعاگو نشوید

به نام خدا


مرحوم حاج آقا دولابی (رحمة الله علیه) فرمودند:

*هر کس گفت التماس دعا گفتم من مستجاب الدعوه نیستم اما اگر باشم چه دعایی می خواهی بکنم؟
گفت دعا کن خدا حجم را قبول کند.

گفتم آیا خودت حجت را قبول داری؟ گفت : نه!...اٍه !؟ وقتی خودت قبول نداری من چه بگویم؟ در نماز جماعت می گوید التماس دعا. دعا کن خدا نماز ما را قبول کند.گفتم: آیا خودت نمازت را قبول داری؟ گفت: «نه

*یک وقت کلاه سرت نرود به من بگویی التماس دعا. اوّل خودت را بساز که آنچه را عمل میکنی ،مالی که در راه خدا میدهی،حرفی که در راه خدا میزنی، خودت قبول کنی. کاری که خودت قبول نداری را من چگونه به خدا غالب کنم. چنان قرص می گوید «نه» که آدم دود می شود.این را به شما می گویم که محرم هستید.

*پنجاه سال است که دارم به شما می گویم که خودتان را جمع کنید.کلاه سرتان نرود.در دنیا التماس دعا گو نشوید. وقتی خودت قبول نداری آیا مرا جلو می فرستی تا مرا حبس کنند؟ ولو بدم نمی آید که آنها به خاطر حرف بیجا حبسم کنند.چقدر خوب است که آدم یک بهانه پیدا کند که آنجا حبسش کنند. سور می دهند و به زندانیانشان گاهی سر می زنند و احترام می کنند.ای عزیزان،ما همه در دنیا زندانی هستیم.خداوند زندانی را دوست دارد.مخصوصا که خودش مارا اینجا انداخته است تا ادب شویم.

 

+ خطاب به زهرا

توی سریال زمانه دکتر قشنگ میگفت"گذشته با خاطرات تلخش مثل یه جسد یخ زدست 

در آغوش گرفتنش فقط روح تو رو دچار مریضیه سخت می‌کنه"


ألیس صبح بقریب

به نام خدا


عادت کرده ایم


آنقدر که یادمان رفته است شب


مثل سیاهی موهایمان ناگهان می پرد


و یک روز آنقدر صبح می شود


که برای بیدار شدن


دیر است...


لیلا کردبچه