به نام خداوند همه مهر ورز
هیچ شکی نیست که تا معرفت نباشد، تا من نسبت به حضرت شناختی نداشته باشم، تا باوری در من شکل نگرفته باشد که او چه نیازهایی را از من برطرف میکند، چه خلأیی را پر میکند، بیچارهی او نمیشوم. دردمند او نمیشوم. تا معرفت نباشد این اضطرار پیدا نمیشود. حرف در این نیست. شکی در این نیست که اول باید معرفت باشد تا آن اضطرار پیدا شود. اما بحث ما این نیست که اول چه، دوم چه؟ بحث ما این است که آن نقطهی کلیدی، آن محور، آنچه باعث فرج میشود، آیا فقط معرفت است؟ در این شکی نیست که معرفت لازم هست ولی آیا کافی است؟ ما همین بحث را داریم. شکی نیست که باید بحث معرفت را داشته باشیم. تا اینکه به آن اضطرار برسیم. من میخواهم آن ادعایی را که بعد دلایلش را خدمت شما عرض میکنم، ادعای ما این هست معرفتهای عقلی، علمی و حتی قلبی، باورهای قلبی، این کافی نیست. انتظار کافی نیست با اینکه همهی اینها لازم است. مگر اینکه این مسیری شود و ما را به دردمندی و اضطرار برساند. او هست که درمان است و باعث گشایش میشود. اگر ما به آن برسیم، این باعث فرج میشود. اگر درد در حد اضطرار در ما ایجاد شود، درمان قطعاً وجود دارد.
طبیب مسیح آدم است و مشفق دین چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
یک دردی را باید در ما ببیند. این درد اگر در ما وجود بیاید، از صد درمان بهتر است. گفت:
هرکجا دردی، دوا آنجا رود هرکجا آهی، شفا آنجا رود
من یک مثال خیلی واضح بزنم. این لیوان آب الآن جلوی ما است. به این یقین هم داریم. شکی نداریم. حتی اگر یک دانشمند شیمی یا فیزیک هم باشد خواص شیمیایی و فیزیکیاش را هم میداند. ترکیباتش را هم میداند. حرکتی در ما ایجاد نمیشود که دست برداریم. این آب را برداریم و بخوریم. چرا؟ چون نیازی در ما نیست. تا عطش نباشد، حرکت ایجاد نمیشود. صرف یقین کافی نیست، اما یقین داریم هست ولی در ما حرکت ایجاد نکرد. شما قرآن را میبینی در سورهی نمل آیهی 15، حضرت موسی برای فرعونیان معجزاتی را نشان داد. معجزاتی را که دیگر همه شک نداشتند اینها سحر نیست، اینها معجزه است. میدانستند که این یک عصایی را انداخت، اژدها شد و رفت. همهی سحرهای آنها را بلعید، این چیز سادهای نیست. همه میفهمیدند. فرعونیان میفهمیدند. اما در عین حال قرآن میگوید: با اینکه یقین داشتند، در مقابل موسی ایستادند. تعبیر قرآن این است. «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا» (نمل/14) در عین حال که به این آیات و معجزات یقین داشتند، اما کفر ورزیدند. امام صادق(علیه السلام) در ذیل این آیه میفرماید: این کفری که ورزیدند، کفر با وجود معرفت بود. یعنی با وجود اینکه یقین و معرفت داشتند اما این معرفت به درد اینها نخورد. چون برای خودشان نیازی نسبت به موسی حس نمیکردند. نسبت به خدای موسی، که تسلیم شوند.
بالاتر هم شیطان است. مگر شیطان عوالم بالا را ندیده بود؟ مگر ملکوت را ندیده بود؟ ملائکه را دیده بود. عوالم بالا را دیده بود. شهود کرده بود که بالاتر از علم و یقین و این حرفها است. دیده بود اما با این وجود چون نیازی در خودش در مقابل ولی خدا و حجت خدا نمیدید، سجده کند، در مقابل انسان کامل سر فرود بیاورد، نیازی نمیدید، حتی خودش را بالاتر از او میدید. استکبارش طوری بود، تکبرش طوری بود که خودش را بالاتر از او میدید، از این جهت آن یقین و آن شهودش به درد نخورد و باعث رجم و طرد او شد. به درد او نخورد. پس ببینید اگر انسان آن نیاز و اضطرار در او به وجود نیاید، حتی آن یقین، علم، حتی شهود، باعث حرکت در او و تسلیم نسبت به خدا و لی خدا نمیشود.
+ 22عجب که بر من بی پا و سر نظر داری
تو که هزار عاشق از من نجیب تر داری
مگو که قصه ی تلخی است شیعیان تورا
نگو که از همه ی ماجرا خبر داری
میان همهمه هامان تو را رها کردیم
اگر چه در همه احوالمان اثر داری
اگر چه خاکم و دور از وجود خورشیدم
مباد سایه ی مهر از میانه برداری
بیا که ساعت دل خواب مانده در شب تار
کی است وقت قراری که تا سحر داری؟