به نام خداوند همه مهر ورز
چه زیبا خالقی دارم
دلم گرم است میدانم
که فردا باز خورشیدی،
میان آسمان، چون نور میآید
شبی میخواندم با مِهر
سحر میراندم با ناز
چه بخشنده خدای عاشقی دارم
که میخواند مرا، با آنکه می داند گُنه کارم
دلم گرم خداوندی ست
که با دستان من،
گندم برای یاکریم خانه میریزد
و با دستان مادر ، کاسهی آبی برای قمری تشنه
دلم گرم خداوند کریم خالقِ نوری ست،
که گر لایق بداند
روشنی بخشد، به کِرمِ کوچکی ، با نور
خداوندا، هر آنکس را که با این واژگان مرگ،
هر شب جمله میسازد
به سر مشق نوشتن از تولد،
رهنمون فرما
خداوندا، سعادت را نشانش ده
ز خود خواهی رهایی ده
خداوندا، مسلمانی عطایش کن
نخشکاند هزاران شاخهی زیبای مریم را
نبندد ، پای زیبای پرستو را
نسوزاند پَرِ پَروانههای عاشقِ گُل را
نچیند بالِ مینا را
دعایت میکنم عاشق شوی بر یاکریم و هدهد و مینا
دعایت میکنمای شمع، در یاد آوری دیگر
رسوم همنشینی با پَرِ پَروانه را، زین پس
دعایت میکنم، بیگانه با ما
آشنای خوب ما گردی
کلید یک سلام مهربان
قفل لبانِ بسته ات را باز بگشاید
تو را ای آنکه مرگِ شاپرک ، اندیشه میداری
تماشای پَرِ پروانه ات، روزی شود، روزی
تو را ای مرگ جنگل آرزویت
فرصت زیبای پیوند نهالی آرزو دارم
مرا با آرزوی مرگ و نفرین
واژههای سرد و درد آلود، کاری نیست
تو را ای از خدا بُبریده، ای سرگشتهی تنها
برایت من خدا را آرزو دارم
تو را در لحظههای تلخ یک سیلی
عطوفتهای عیسی ، آرزو دارم
و وقتی آتش خشمی، تو را در کام می گیرد
خلیلی مِهرِ ابراهیم، گلستانت کند آتش
فروش گوهرِ زیبای انسان گَر نمودی تو
گذشتِ یوسفی، در روزگار سختی ات را آرزو دارم
به ایامی که سِحرِ ساحران اندیشه سوزان است
عصای دست موسی، دستِ عقلت باد
و هنگامی که فتحی ،هدیه میگردد
به یاد آری که رحمت بر خلایق،
سیرهی ختمِ رسولان است
نمازی را که بعد از خواندنش
عشقِ خدا ، در سینه نا پیداست
قضایش را به جا آور
دعایت میکنم
روزی بفهمی معنی نا گفتن لبها، رضایت نیست
بفهمی از خدا گفتن، ولیکن مردم آزردن، عبادت نیست
تو ای با مذهب عشاق بیگانه
برایت عاشقی را آرزو دارم
توای با عشق بیگانه
اگر روزی بخوانی رمزِ بالِ شاپرکها را
تو میفهمی، شکار شاپرکها، کارِ نازیباست
اگر حزنِ نوای بلبلی را در قفس ،احساس میکردی
دگر آوازِ شادِ بلبلان را در قفس، باور نمیکردی
اگر نازِ نگاهِ آهوانِ دشت میدیدی
تفنگت را شکسته، مهربانی پیشه میکردی
چه لذت صید مرغانِ رها در پهنهِ آبی؟
اگر معنای آزادی، به یاد آری
نم چشمان آن آزرده دل را گر تو میدیدی
نمازت را ،ادای تازه میکردی
تو ای زیبا ستیزِ عاشقِ دوری
تو را زیبا ترین زیبای زیبایان
خدا ر آرزو دارم
نمیدانم دگر باید چه میگفتم
به در گفتم، تمام آنچه در دل بود
بدان امید
شاید بشنود دیوار
کیوان شاهبداغی