در هوای تو
در هوای تو

در هوای تو

می زنم ضربه به پهلویش ز بغض فاطمه


به نام خداوند همه مهر ورز

 

از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت 
نیزه ای پرتاب کرد و زخم بر جسمم گذاشت 

تیر باران شد پدر من سنگ باران ای عمو 
وای از سنگینی نعل سواران ای عمو 

مادرم را گو ببیند قاسمش رعنا شده 
سیزده ساله یتیمش هم قد سقا شده 

بند بند پیکر من ای عمو از هم گسست 
مفصلم از هم جدا شد استخوان هایم شکست 

عده ای با نیزه و یک عده با تیرم زدند 
دوره ام کردند و راحت تیغ و شمشیرم زدند 

می شنیدم یک نفر فریاد زد در همهمه
می زنم ضربه به پهلویش ز بغض فاطمه 

رضا رسول زاده


 

+ خدایا تو این چهل روز هر اتفاقی ممکنه بیفته ولی ازت خواهش میکنم ناامیدم نکن دلم میخواد اونجا باشم...