به نام خداوند همه مهر ورز
شبیه کودک زاری شده ام در بازار
تو دست گمشده ها را مگر نمیگیری؟؟؟
قبول دارم که اینقدر سرگرم ویترین های این دنیا شدم که توی این شلوغی دستم از دستت جدا شد و گم شدم
ولی میدونم هرچقدر هم بچه بازیگوش باشه و شیطون ولی پدرش اون رو دوست داره
دلم به محبتت خوش هست و میدونم یه روزی دستمو میگیری و از این شلوغی نجاتم میدی
خسته و گیج هستم و پر از ...
اینقدر از مهربونیات شنیدم که نمیتونم بهت امید نداشته باشم
یادته یه بار گفتم از زبان یکی دیگه ولی حرف منم بود "هرکه از راه رسیده تکه ای از دلم را برداشته! تو ابراهیمم باش و دلم را صدا کن"
دلم را صدا کن
دلم را صدا کن
دلم را صدا کن
قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
بگو اى بندگان من که بر خویشتن زیادهروى روا داشتهاید از رحمتخدانومید مشوید
در حقیقتخدا همه گناهان را مىآمرزد که او خود آمرزندهمهربان است(53 زمر)
+روزی حضرت موسی به خدا گفت:خدایا این فرعون رو نگاه کن دست ازبندگی تو برداشته
اما باز تو چرا هواشو داری؟؟؟؟؟
خدا بهش گفت:درسته اون از بندگیش دست برداشتهاما من که ازخدایی خودم دست برنداشتم
کاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانهها یادی کنیم
کاش بخشی از زمان خویش را
وقف قسمت کردن شادی کنیم
کاش وقتی آسمان بارانی است
از زلال چشمهایش تر شویم
کاش دلتنگ شقایقها شویم
به نگاه سُرخشان عادت کنیم
کاش شب وقتی که تنها میشویم
با خدای یاسها خلوت کنیم
کاش گاهی در مسیر زندگی
باری از دوش نگاهی کم کنیم
فاصلههای میان خویش را
با خطوط دوستی مبهم کنیم
کاش مثل آب، مثل چشمه سار
گونه نیلوفری را تر کنیم
ما همه روزی از اینجا میرویم
کاش این پرواز را باور کنیم
کاش با حرفی که چندان سبز نیست
قلبهای نقرهای را نشکنیم
کاش هر شب با دو جرعه نور ماه
چشمهای خفته را رنگی زنیم
کاش بین ساکنان شهر عشق
ردپای خویش را پیدا کنیم
کاش رسم دوستی را سادهتر
مهربانتر، آسمانیتر کنیم
کاش اشکی قلبمان را بشکند
با نگاه خستهای ویران شویم
کاش وقتی آرزویی میکنیم
از دل شفافمان هم رد شود
مرغ آمین هم از آنجا بگذرد
حرفهای قلبمان را بشنود
سلام زهرا جون
زیبا بود مثل همیشه !
سلام رها جان
ممنون بابت این شعر قشنگ
چرا تو ای شکسته دل ! خدا خدا نمی کنی ؟
خدای چاره ساز را چرا صدا نمی کنی ؟
به هر لب دعای تو ، فرشته بوسه می زند
برای درد بی امان ، چرا دعا نمی کنی ؟
ز پرنیان بسترت ، شبی جدا نبوده یی
پرند خواب را زخود ، چرا جدا نمی کنی ؟
به قطره قطره اشک تو ، خدا نظاره میکند
به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمی کنی ؟
سحر زباغ ناله ها ، گل مراد می دمد
به نیمه شب چرا لبی به ناله وا نمی کنی ؟
ز اشک نقره فام خود ، به کیمیای نمیشب
مس سیاه قلب را چرا طلا نمی کنی ؟
این شعر رو میدونی من چن سالگی حفظش کردم؟؟؟
همهش هفت سالم بود زهرا
اینو گفتم بدونی این شعر با زندگیِ من عجین شده
خوش به حالت مریمی
ارباب صدای قدمت می آید
هنگامه ی اوج ماتمت می آید
ما در تب و تاب غم تو می سوزیم
چند شب دیگر محرمت می آید...
سلام دوست عزیز خدا قوت وبلاگ ونوشته های زیبایی داری اگر اجازه بدی مطالبتون رو تو وبلاگمون استفاده کنم وهمچنین شمارو لینک کنم
ممنون
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام
ممنون از نگاه و لطف شما
خوشحال میشم
سلام آجی زهرای عزیزم . خوبی خانوم ؟
سلام آبجی جونم
راستشو بخوای نه خوب نیستم