سلام!
حال همه ی ما خوب است
ملالی نیست جز دوری شما و این انتظار کهنه
که مردم دیگر به آن عادت کرده اند!
با اینهمه مجالی اگر دست داد
در وصف انتظار دروغینمان شعری می سراییم
و با افتخار به شما تقدیم می کنیم !
خودتان بهتر میدانید اما بگذارید بنویسم :
حوالی دل های ما همیشه ی خدا، خشک و کویری است
اما هیچ کس همت نمیکند
که نماز بارانی بخواند .
...
لااقل شما گاهی ، هرازگاهی
باران شوید و بر ما ببارید .
راستی خبرتان بدهم
خواب دیده ام که تنها مانده اید
بی یار ، بی یاور ، بی سرباز ، بی لشکر ...
صادقانه بگویم !
ما دروغگوهای خوبی هستیم
چیزی نمانده است ، دروغ هایمان برملا خواهد شد
شما می آیید ...
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه
یک غنچه ی نرگس شکوفا می شود
باغچه ، بوی شما را می دهد
بسکه از آسمان و باد نامتان را شنیده است ...
نه مولا جان !
نامه ام باید کوتاه باشد
هرچند پر از کنایه و تعریض
http://mah-i.blogfa.com
+ نمیدونم چرا این جمله رو خطاب به شما دونستم و اینجا آوردم ....
سلام
متنتون عالی و تاثیر گذار بود ...
تشکر ...
سلام
ممنون از حضورتون
سلام زهرا جون
ان شاالله که دلنوشته های ما مثل نامه های کوفیان نباشه .سراسر خواهش برای حضور امامشان و هنگام حضور ؟ شرمنده شویم .
موزیک وبلاگت هم خیلی زیباست . موفق باشی.
سلام رها جان
انشاءالله همینجوره
البته دلنوشته های شما از جنس دلنوشته های من نیست
ممنون از حضورت
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بیبرگی، روز و شب تنهاست،
با سکوت پاک غمناکش
ساز او باران، سرودش باد
جامهاش شولای عریانیست
ور جز اینش جامهای باید،
بافته بس شعله ی زر تارِ پودش باد
گو بروید، یا نروید،
هرچه در هرجا که خواهد، یا نمیخواهد
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نومیدان،
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمیتابد،
ور به رویش برگ لبخندی نمی روید،
باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟
داستان از میوههای سر به گردونسای اینک خفته در تابوت
پست خاک می گوید
باغ بیبرگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن
پادشاه فصلها، پاییز.
"مهدی اخوان ثالث"
پادشاه فصلها، پاییز...
ممنون از حضورتون