یا هـو
چینش سفره ی امسال تفاوت دارد
سینِ هر سفره سلامی است که بر یاس شده است
روضه ی چادر خاکی همه جا پیچیده
سیب ها طعمِ خوش کوثر و اخلاص شده است
یا هـو
گل و خار این عالم مثل هم می مانند و گلها خطرناکترند اتفاقا، پاس خارها را باید داشت، گاهی اوقات هست که انسان باید از آن خارها و از آن زخم زبانها که به او زدند و از آن ناکامی ها و نامرادی ها که در پیشرفت امور دنیوی داشته و از همه آن حسودانی که سنگ انداختند، از همه آنها باید برود و تشکر کند؛یکی می گفت: همین ها که به من لگد زدند همینها بودند که ازشر دنیا خلاصم کردند
دکتر الهی قمشه ای
یا هـو
دلت را محکم تر اگر بتکانی
تمام کینه هایت هم می ریزد
و تمام آن غم های بزرگ
و همه حسرت ها و آرزوهایت ...حالا آرام تر، آرام تر بتکان
تا خاطره هایت نیفتد
تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟
خاطره، خاطره است
باید باشد، باید بماند ...کافی ست؟
نه، هنوز دلت خاک دارد
یک تکان دیگر بس است
تکاندی؟
دلت را ببین
چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟
حالا این دل جای "او"ست
دعوتش کن
این دل مال "او"ست...همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا
و حالا تو ماندی و یک دل
یک دل و یک قاب تجربه
یک قاب تجربه و مشتی خاطره
مشتی خاطره و یک "او"...
+ آینه ها را غبار گرفته ایم
تا بیایی ؛
نیایی
دلهامان غبار می گیرد!
اللهم عجل لولیک الفرج
یا هـو
داستانی از حضرت ابراهیم خلیل الله در کتاب معراج
السعاده مرحوم نراقی نقل شده است که:
خداوند تبارک و تعالی مال بسیاری به حضرت ابراهیم خلیل داده
بودند به طوری که 400 سگ گله نگهبان گوسفندانش بودند، فرشتگان گفتند دوستی ابراهیم
با خداوند به خاطر مال و نعمت های فراوانی است که خداوند برای او عطا کرده است،
خداوند تبارک و تعالی فرمودند این طور نیست و برای امتحان حضرت جبرئیل را فرستاد و
گفت برو در جایی که حضرت ابراهیم صدایت را بشنود مرا یاد کن، جبرئیل امین رفت
بالای تپه و وقتی که خلیل حق به نزد گوسفندانشان بود با آواز خوشی گفت«سبوح قدوس
رب الملائکه و الروح» وقتی خلیل الله نام دوست خود و کلام حق را شنیدند جمیع
اعضایشان به حرکت در آمد و فریاد زدند،
این مطرب از کجاست که برگرفت نام دوست
تا جان و جامه بدل کنند به پیام دوست
دل زنده می شود به امید وفای یار
جان رقص می کند به سماء کلام دوست
خلیل حق به چپ و راست نگاه کرد تا گوینده را پیدا کند،
دیدند شخصی بالای تپه ایستاده به نزد وی دوید و گفت شما بودید که نام دوست مرا
آوردید؟
گفت بلی،
خلیل حق گفتند: ای بنده خدا نام دوست من و نام حق را یک بار
دیگر بگو ثلث گوسفندانم از آن تو،
جبرئیل امین با آوازی خوش باز نام حق را گفت.
حضرت ابراهیم گفت : یک بار دیگر بگو نصف گوسفندانم از آن
تو،
باز جبرئیل با آواز خوش نام حق را گفت،
خلیل حق در آن لحظه از کثرت ذوق و شوق بی قرار شد گفت: همه
گوسفندانم از آن تو یک بار دیگر نام دوست مرا ببر،
جبرئیل باز فرمود«سبوح قدوس رب الملائکه والروح»
خلیل حق گفتند: دیگر چیزی ندارم به شما دهم. چوپان
گوسفندانت می شوم. یک بار دیگر نام دوست مرا بگو.
جبرئیل یک بار دیگر ذکر «سبوح القدوس رب الملائکه والروح»
را تکرار کرد.
ابراهیم خلیل حق فرمود مرا با گوسفندان خود ضبط کن،
جبرئیل امین گفت: ای خلیل حق مرا حاجت به گوسفندان تو نیست
من جبرئیل امین هستم و حقا جای آن داری که خداوند متعال تو را دوست و خلیل خود
گردانده که در وفاداری کامل که در مرحله دوستی صادق و در شیوه ی اطاعت مخلص و ثابت
قدم هستید...
یا هـو
یا هـو