"هدیه ای برای "پدرمهربان


یا هـو


وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً... البقرة / 83

با والدین خویش به نیکی رفتار نمایید

ازحضرت جواد علیه السّلام نقل است که در مورد آیه فوق فرمودندهر کس والدین روحانى و حقیقى خود محمد و على را گرامى ‏تر از پدر و مادر نداند چنین شخصى در حلال و حرام و زیاد و کم احکام خدا وارد نبوده و چیزى را در نمی یابد.» تفسیر جامع، ج‏2، ص: 71

همچنین در حدیثی زیبا از کتاب "مناقبچنین می خوانیم

روزى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به امیر المؤمنین فرمود از منزل بیرون رفته و به مردم اعلام کن و بگو آگاه باشید هر کس در پرداخت اجرت و دستمزد شخص اجیرشده ظلم کند لعنت خداوند بر او باد.

و هر کس برای غیر مولای خود بندگی نماید، خداوند او را لعنت کند.

و هر کس پدر و مادر خود را دشنام دهد لعنت خدا بر او باد.

امیر المؤمنین در میان مردم ندا نمود و فرمایشات پیغمبر اکرم را ابلاغ کردعمر و جماعتى دیگر از مردم خدمت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آمده عرض کردند آیا بیاناتى که على به مردم اعلام نمود تفسیر هم دارد؟

فرمودبلى خداوند می فرماید لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏ پس هر که درمورد اجر و مزد ما که دوستى اهل بیت من است نسبت به ما ستم نماید لعنت خدا بر او باد.

و نیز می فرماید النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ هر که من مولاى او هستم على نیز مولاى اوست‌، هر کس غیر على و ذریه او را ولی و سرپرست خود بداند، بر او باد لعنت خداوند.

گواه باشید اى مردم من و على دو پدر این امت هستیم هر کس یکى از ما را دشنام دهد)سبّ کند(، لعنت خدا بر او باد.تفسیر جامع، ج‏2،71 

 

***

حال اگر بخواهیم درسالروز میلاد اولین وصی رسول و روز پدر، هدیه ای به محضر آخرین وصی آن بزرگوار یعنی پدر مهربانمان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تقدیم نماییم شاید هیچ تحفه ای ارزنده تر از حدیث فوق نباشد و این که پیمان ببندیم به پیام پر معنای آن عمل کنیم

 و هرگز:

مودت و دوستی این پدر مهربان که مزد رسالت جد بزرگوار اوست را از یاد نبرده،

ولیّ و اربابی غیر از مولایمان را اطاعت نکنیم، موجبات سب و دشنام این پدر مهربان را فراهم نیاورده و برآن بی تفاوت نباشیم.

 

 

ندبه فردا،از شکاف کعبه گذشته است

از میان دست پیامبر در غدیر امده است

تا هدیه شود به ((مهربانترین پدر((

   

اربعین طهارت


یا هـو

یکی می گفت نرو
دیگر می گفت دست خالی نرو

و من که هیچ نداشتم آمدم
دست خالی آمدم

آمدم تا دستانم را پر کنی
در اربعین طهارت آسمانیم کنی

پشت سر هر معشوقی ، خدا ایستاده است


یا هـو

پشت سر هر معشوقی ، خدا ایستاده است

  پشت سر هر آنچه که دوستش می داری

و تو برای این که معشوقت را از دست ندهی

بهتر است بالاتر را نگاه نکنی

زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد

و او آنقدر بزرگ است

که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند

پشت سر هر معشوق ، خدا ایستاده است

 اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی

اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح

خدا چندان کاری به کارَت ندارد

اجازه می دهد که عاشقی کنی

تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی . . .

 اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی

 خدا با تو سختگیرتر می شود

هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکبازتر

و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر

بیشتر باید از خدا بترسی

زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی گذرد

مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند

پشت سر هرمعشوقی ، خدا ایستاده است

 و هر گامی که تو در عشق برمی داری

خدا هم گامی در غیرت برمی دارد

تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر

و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است

و وصل چه ممکن و عشق چه آسان

خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد

 و معشوقت را درهم می کوبد

معشوقت ، هر کس که باشد

و هر جا که باشد و هر قدر که باشد

خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او ، چیزی فاصله بیندازد

معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی

و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است

ناامیدی ازاینجا و آنجا

ناامیدی از این کس و آن کس

ناامیدی از این چیز و آن چیز

تو ناامید می شوی و گمان می کنی

 که عشق بیهوده ترین کارهاست

و برآنی که شکست خورده ای

و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق

و آن همه عشق را تلف کرده ای

 اما خوب که نگاه کنی

می بینی حتی قطره ای از عشقت

حتی قطره ای هم هدر نرفته است

خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته

و به حساب خود گذاشته است

خدا به تو می گوید:

  مگر نمی دانستی

که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است؟

تو برای من بود که این همه راه آمده ای

و برای من بود که این همه رنج برده ای

و برای من بود که اینهمه عشق ورزیده ای

 

پس به پاس این ؛

قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم

و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم.

و این ثروتی است که هیچ کس ندارد

تا به تو ارزانی اش کند

فردا اما تو باز عاشق می شوی

  تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر

تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر

راستی :

  اما چه زیباست

و چه باشکوه و چه شورانگیز

 که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!

 

                      " عرفان نظر آهاری "

 


خدا گم شده بود


یا هـو


خدا گم شده بود...

بس که محبت این و آن را در دل جا داده بود روز به روز خدا برایش کوچک و کوچک تر می شد

تا اینجا که دیگر گمش کرده بود... اما غمش نبود...

آنقدر سرش را بند کرده بود که هیچ گاه نفهمد گران بها ترین گنج دلش را از دست داده است...

هیچ وقت فکر بازگشت را نمی کرد. در گمانش پلی برای بازگشت نمانده بود...

تا آن که روزی ندایی قریب دلش را لرزاند... ندایی که رجبیون را صدا می زد...

آن ها را به تغسیل در نهر رجب فرا می خواند و برایشان از خدا می گفت...

از لیلیه ی راغب شدن برای بندگی می گفت... بر ریزش رحمت بارانی خدا مژده می داد...

نفهید چقدر درنگ کرده است اما چشمان الماس فشانش گواهی می داد که در دلش غوغایی است

سرش را به آسمان بلند کرد... خوشه خوشه نور می دید که خدا برایش حواله می کند...

این چه آرامشی بود که پس از این همه وقت بر دلش سایه انداخته بود؟

از خود پرسید؟ چرا من؟ من که گمش کرده بودم... من که به دنبالش نبودم...

و باز شنید که آن ندا می گفت: «یا من یعطی من لم یساله و من لم یعرفه تحننا منه و رحمه»

کمی بعد مکبر تکبیر نماز عصر را به صدا بلند کرد...

اطرافش را نگاه کرد. کنار مسجدی ایستاده بود...

دلش را که فیروزه ای شده بود برداشت. پله های مسجد را یکی دو تا کرد و به داخل شتافت...


+ یادمه پارسال همین روزا بود رفتم بوم دل، چقدر مطالبش به دل میشینه. امسال هم به هونه ماه رجب رفتم این هم یه سوغاتی از بوم دل

حرف دل


یا هـو

مولای من!

تو از تمـــام بــدی هـای من خــبر داری

عجب که بر این بـی پا و سر نظر داری

مرا رهــا کن و از نـام ننــگ من بگـــذر

تو که هزار عاشقِ از من نجیب تر داری


پدر مهربانم شعر بالا اگرچه حرف عقلم است اما حرف دلم این است:

اگــرم نبـود دلـی لایــق تــو

منِ ناقــابـل به تو دلبــستم

نکشی دامان خود از دستم...