به نام خداوند همه مهر ورز
ای سایه ات، همیشه به روی سرم، بیا
ای با نگاه خود، همه جا یاورم، بیا
در این دیار غربت یخ بسته ی کدر
زنجیر غم، نشسته به بال و پرم، بیا
گرداب معصیت به درون می کشد مرا
تا موج آب رد نشده از سرم، بیا
هرشب برای آمدنت سمت آسمان
با التماس، دست دعا می برم، بیا
+ ای یوسف زهرا سر بازار محبت
با رشته کلافی سر سودای تو دارم
و من همچنان می گویم ...آقا راه نشانم بده ...
سلام زهرا جان
ان شاءالله که نشون میدن
سلام عمه طهورای عزیز
می آیدآرام
هر روز وهرشب
یخ ها را از جلوی پای بی بی کنار می زند تا نماز جماعتش قضا نشود
می آیدآرام
پتو را سر کودک می کشد که هوای دم صبح جمکران اذیتش نکند
می آید آرام
دانه های تسبح کل احمد را جمع می کند از روی زمین تا عجل فرجهمش قطع شود
می آید آرام
اما....این جماعت من وما نمی آیند
کوچه ندبه خلوت است
وعجله برای آمدن نداریم
او هم چنان هر روز صبح می آید
وما فقط جمعه را برایش کنار گذاشته ایم
کوچه ندبه خلوت است

و عجله برای آمدنت نداریم
با نظراتتون حسابی شرمنده میشم
مخور غم چون به پایان روزگار انتظار آید
رود سرمای دی آندم که هنگام بهار آید
رود سرمای دی آندم که هنگام بهار آید
ممنون مریمی