شما چی فکر میکنید؟

به نام خداوند همه مهر ورز
3 روز...

یکی از اساتید دانشگاه شهید بهشتی خاطره جالبی را که مربوط به سالها پیش بود نقل میکرد: "چندین سال قبل برای تحصیل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ایالات متحده شده بودم، سه چهار ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان تعیین شد که در گروه های پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام میشد. دقیقا یادمه از دختر آمریکایی که درست توی نیمکت بغلیم مینشست و اسمش کاترینا بود پرسیدم که برای این کار گروهی تصمیمش چیه؟ گفت اول باید برنامه زمانی رو ببینه، ظاهرا برنامه دست یکی از دانشجوها به اسم فیلیپ بود. پرسیدم فیلیپ رو میشناسی؟ کاترینا گفت آره، همون پسری که موهای بلند قشنگی داره و ردیف جلو میشینه! گفتم نمیدونم کیو میگی! گفت همون پسر خوش تیپ که معمولا پیراهن و شلوار روشن شیکی تنش میکنه! گفتم نمیدونم منظورت کیه؟ گفت همون پسری که کیف وکفشش همیشه ست هست باهم! بازم نفهمیدم منظورش کی بود! اونجا بود که کاترینا تون صداشو یکم پایین آورد و گفت فیلیپ دیگه، همون پسر مهربونی که روی ویلچیر میشینه... این بار دقیقا فهمیدم کیو میگه ولی به طرز غیر قابل باوری رفتم تو فکر، آدم چقدر باید نگاهش به اطراف مثبت باشه که بتونه از ویژگی های منفی و نقص ها چشم پوشی کنه... چقدر خوبه مثبت دیدن... یک لحظه خودمو جای کاترینا گذاشتم ، اگر از من در مورد فیلیپ میپرسیدن و فیلیپو میشناختم، چی میگفتم؟ حتما سریع میگفتم همون معلوله دیگه!! وقتی نگاه کاترینا رو با دید خودم مقایسه کردم خیلی خجالت کشیدم... شما چی فکر میکنید؟ چقد عالی میشه اگه ویژگی های مثبت افراد رو بیشتر ببینیم و بتونیم از نقص هاشون چشم پوشی کنیم"

نجات فرد،نجات اجتماع

به نام خداوند همه مهر ورز

 


تذکّر دادن من به یک نفر دردی رو از جامعه دوا " میکنه" !!
با یک گل بهار "میشه" !!
اگر بچم رو خوب تربیت کنم، جامعه درست شکل "میگیره" !!
و ....

من قتلَ نَفسَا بِغَیر نَفسٍ أو فَسادٍ فى الْأَرضِ فکَأَنّما قتلَ النّاسَ جَمیعًا و مَن أحیَاها فَکأَنّما أحیا النّاسَ جَمِیعًا (آیه 32
، مائده)
هر کس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسانها را کشته و هر کس، انسانى را از مرگ رهایى بخشد، چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است


در تفاسیر متعدد، از جمله "الأصفی فی تفسیر القرآن"، اثر ملا محسن فیض کاشانی روایتی رو از حضرت صادق علیه السّلام آورده که "کشتن" و " زنده کردن" ، تأویلش "هدایت کردن" و "گمراه کردن" هستش

حالا بهتر و ملموس
تر میشه فهمید چرا امر به معروف و نهی از منکر واجبه و نمیشه بی تفاوت بود
این عکس، به خوبی این منظور و مفهوم رو میرسونه 



* * به نقل از اصول کافی جلد 2 صفحه 210، حدیث 1
فی روایة: «من أخرجها من ضلال إلى هدى فکأنّما أحیاها و من أخرجها من هدى إلى ضلال فقد قتلها»

تفسیر قرآن

 

هیچ کس اما باور نکرد

به نام خداوند همه مهر ورز


این اتاق به دوربین مداربسته مجهز است.
این کوچه به دوربین مداربسته مجهز است.
این شهر به دوربین مداربسته مجهز است.
این جهان به دوربین مداربسته مجهز است.
دگمه های پیراهنت ، بندهای کفشت ،خودکار توی کیفت ، خطوط روی سرانگشت هایت، نفس هایت...
به دوربین مداربسته مجهز است.
پیامبران گفتند. هیچ کس اما باور نکرد.


عرفان نظرآهاری

+ عرش
فرش صادراتی است
شیطان ، چون نقش قالی های کرمان
شکفته و شاد است
و فرشتگان مقّرب 
کنار خیابان کائنات 
کوپن های باطل شده فضیلت را 
همه رقم
خریدارند

حسن حسینی از کتاب در ملکوت سکوت

خدایم لابه لای توفان بود

به نام خداوند همه مهر ورز

5 روز...

+ این قصه ها برای بیدار شدن است...



پسر نوح به خواستگاری دختر هابیل رفت. دختر هابیل جوابش کرد و گفت:نه، هرگز؛ همسری ام را سزاوار نیستی؛ تو با بدان نشستی و خاندان نبوتت گم شد. تو همانی که بر کشتی سوار نشدی. خدا را نادیده گرفتی و فرمانش را. به پدرت پشت کردی، به پیمان و پیامش نیز.

غرورت، غرقت کرد. دیدی که نه شنا به کارت آمد ونه بلندی کوه ها

پسر نوح گفت: اما آن که غرق می شود خدا را خالصانه تر صدا می زند تا آن که بر کشتی سوار است. من خدایم را لابلای توفان یافتم، در دل مرگ و سهمگینی سیل.

دختر هابیل گفت : ایمان ، پیش از واقعه به کار می آید. در آن هول و هراسی که تو گرفتار شدی، هر کفری بدل به ایمان می شود. آن چه تو به آن رسیدی ایمان به اختیار نبود، پس گردنی خدا بود که گردنت را شکست.

پسر نوح گفت: آن ها که بر کشتی سوارند، امنند و خدایی کجدار و مریز دارند که به بادی ممکن است از دستشان برود. من اما آن غریقم که به چنان خدای مهیبی رسیدم که با چشمان بسته نیز می بینمش و با دستان بسته نیز لمسش می کنم. خدای من چنان خطیر است که هیچ طوفانی آن را از کفم نمی برد.

دختر هابیل گفت: باری، تو سرکشی کردی و گناهکاری. گناهت هرگز بخشیده نخواهد شد.

پسر نوح خندید و خندید و خندید و گفت: شاید آن که جسارت عصیان دارد، شجاعت توبه نیز داشته باشد. شاید آن که مجال سرکشی داد، فرصت بخشیده شدن هم داده باشد!

دختر هابیل سکوت کرد و سکوت کرد و سکوت کرد و آنگاه گفت:شاید. شاید پرهیزگاری من به ترس و تردید آغشته باشد، اما عصیان تو دلیری نبود. دنیا کوتاه است و آدمی کوتاه تر . مجال آزمون و خطا این همه نیست

پسر نوح گفت: به این درخت نگاه کن. به شاخه هایش. پیش از آنکه دست های درخت به نور برسند، پاهایش تاریکی را تجربه کرداه اند. گاهی برای رسیدن به نور باید از تاریکی عبور کرد. گاهی برای رسیدن به خدا باید از پل گناه گذشت.

من این گونه به خدا رسیدم. راه من اما راه خوبی نیست. راه تو زیباتر است، راه تو مطمئن تر ، دختر هابیل!

پسر نوح این را گفت و رفت. دختر هابیل تا دور دست ها تماشایش کرد و سالهاست که منتظر است و سالهاست که با خود می گوید: آیا همسریش را سزاوار بودم!

عرفان نظرآهاری

از کتاب " من هشتمین آن هفت نفرم"



از کیمیای مهر تو زر گشت روی من

به نام خداوند همه مهر ورز

6 روز


یه عمری همه دنبال کلید بهشت می گردن دنبال گنج دنبال کیمیا! دنبال راز و رمز سعادت! ولی جایی دنبالش می گردن که نیست! معلومه که نیست! آنچه تو گنجش توهم می کنی از توهم گنج را گم می کنی کل قضیه خلاصه اش یک کلمه است: تو بگو کلید. بگو رمز. این قدر که می پیچونی پیچیده نیست، خداوند متعال رمزش رو تو یه کلمه به موسی علیه السلام فرمود.فرمود: محبت واسه خاطر من! عداوت هم واسه خاطر من! این که فرمودن ولایت رمز قبولیه همه ی اعماله یعنی همین! دوست داشتن واسه ی خدا! یعنی هر کی رو خدا دوست داره ، تو هم دوست داشته باشی یعنی ترازوی دلت بشه خدا

یعنی محبت واسه خدا،نه واسه چشم و ابرو و خط و خال،حتی نه واسه دل خودت. فقط واسه خدا

اگر معیار و میزان محبت،خدا باشه اگه قدر هم ندونی بازم عمل می کنی

اگه ناسپاسی هم ببینی باز عمل می کنی

اونهایی که توی رفاقت وسط کار کم میارن واسه اینه که به خاطر خدا نکردن.اگر نه توی این وادی هرچی بیشتر مبتلا بشی مقرب تر میشی.

از کیمیای مهر تو زر گشت روی من

آری به یمن لطف شما خاک زر شود

کلیپ قسمت پایانی طلا و مس رو اینجا ببینید

به تعقیب رجب بودم که شعبان المعظم شد

به نام خداوند همه مهر ورز

دوباره سایه ی ماه کریمی از سرم کم شد
به تعقیب رجب بودم که شعبان المعظم شد

سلام ای ماه شعبان، ماه منجی، ماه پشت ابر
که از مهرت ظهور حضرت قائم مسلّم شد

رجب ماه علی(ع)، ماه محمّد(ص)، ماه زهرا(س) بود
که با هجران هادی(ع)، ماه شادی محو در غم شد

خوشا عطر امام باقر(ع) و جود "اباجعفر"(ع)
که در ماه رجب، شیرازه ی اسلام محکم شد

رجب یعنی وفا، یعنی وفات زینب کبری(س)
که هر جا نام زینب بر زبان آمد محرّم شد

جهان بی ماه شعبان رنگ آسایش نخواهد دید 
ببین بر درد دنیا، خنده ی آن ماه، مرهم شد

دوباره خنده کردم، گریه کردم، تشنه جان دادم
دوباره کربلا در پیش چشمانم مجسّم شد

حسین(ع) و اکبر و سجاد(ع)، دلتنگ ابالفضل اند 
شگفتا شادی شعبان، محرّم در محرّم شد

سر ماهِ بنی هاشم به روی نیزه ی خورشید
سر خورشید، روزی پیش ماه هاشمی خم شد

به شعبان می رسی دلتنگ ، شادان، نیمه جان ، زخمی
دوباره باید آدم شد، دوباره باید آدم شد

دوباره نیمه ی شعبان و دلتنگان بی تابش
دوباره باید از چشم انتظاران همین دم شد

علیرضا قزوه

14+ شعبان یعنی صدای پای یار
همه سهمی داشته باشیم حتی در حد یک دعا
حتی در حد ترک یک گناه...