در هوای تو
در هوای تو

در هوای تو

هندوانه به شرط چاقو!

به نام خدا


داد می‌زد:

هندوانه به شرط چاقو

آدم تمام تلاشش رو می‌کنه که سرخ‌ترین و شیرین‌ترینشون رو انتخاب کنه...

راستش موندم اگه کسی از دل ما خبر داشت ما رو بین این همه آدم انتخاب می‌کرد؟

خوش به حال اونا که درست انتخاب شدن...

اما تو با همه فرق داری، تو ندیده ما رو خریدی

ممنون خریدار ندارها!

سلام یارِ بی یار

AhrarGroup.com

کاش انتظار را می فهمیدم

به نام خدا


ما بی تو خسته ایم


تو بی ما چگونه ای....

روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه!

به نام خدا


دهان جربزه را سخت وا گذاشته است،

سری که سربسر نیزه ها گذاشته است!

قدش بلندتر از ماست ده سر و گردن،

کسی که روی سر خویش پا گذاشته است!


حسین جنتی "ی"


+ گفتن و نوشتن از شما لیاقت میخواد

اینکه دلی برای شما تپیده بشه لیاقت میخواد

منم دلم میخواد این لیاقت رو داشته باشم

حتی شده به اجبار و اصرار

اصرار و اجبار در گناه اشتباهه در گرفتن نیکی ها که اشتباه نیست


++خوش به حال آقای جنتی


روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه!

نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه!


این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار،

پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه!


باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا،

به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه!


شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار،

دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه!


جان من برخیِ " آن مرد " که در شط فرات،

تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه!


هر طرف می نگری نامِ حسین است و حسین،

ای دمش گرم!! سرش رفت، ولی قولش نه!


 

+++فقط ۱۲ روز دیگه مونده تا ولادت امام خوبی ها


خواستی بیا!

به نام خدا


حال ِ ما خوب است. داریم درسمان را میخوانیم ، تابستانها کلاس زبانمان را میرویم ، روزهای تعطیل با خواهرمان ماشین برمیداریم و میرویم دور دور در خیابان ها و دست فرمانمان را به رخ هم میکشیم. وبلاگهایمان را مینویسیم و فیلمهای خارجی میبینیم .


حال ِ ما خوب است! حرفهایمان با آدمها در مسنجر و تانگو و وایبر و فیس و لاین ، از خانه و پارک و خیابان و دانشگاه بیشتر است! در مهمانی ها هم به جای ِ رویاهای ِ هم از مدل ِ گوشی هم سوال میکنیم و ملاک ِ سنجشمان تعداد مگاپیکسل های دوربین هایمان است.


حال ِ ما خوب است. ما صبح ها در پارک ِ خیابانمان پیاده روی میکنیم و هندزفری هایمان در گوشمان صدای ِ رستاک و قمیشی پخش میکنند. عصرها با دوست هایمان قرار ِ کافه میگذاریم و در مورد ِ همکلاسی هایمان تئوری های ژنتیکی ارائه میدهیم.


حال ِ ما خوب است. والیبال میبینیم و تیممان برنده میشود و خانه را میگذاریم روی ِ سرمان . با پدرهایمان سر ِ بدقواره بودن بازیکن های روس و برزیلی بحث های ِ مورفولوژی راه می اندازیم و به مربی هایشان میخندیم.


حال ِ ما خوب است. گاهی هم که حالمان بد میشود شاید نمره ی فلان درسمان کمی پایینتر از انتظارمان شده و شاید هم پسر یا دختری که تازگی برایمان مهم شده ، توجهی به ما ندارد!


حال ِ ما خوب است! شب های قدر هم که میشود ، میرویم گوشه ای اشک میریزیم به یاد ِ حرفهای ِ اشتباهمان ، نگاه های ِ اشتباهمان ، سکوت های ِ اشتباهمان ، دستها و پاهای ِ اشتباهمان و فکرهای اشتباهمان... نه اشتباه نکن! حالمان خوب است! کمی گریه میکنیم و بعدش همه چیز خوب میشود! بعدش خدا همه ی این اشتباهی ها را میبخشد و ما دوباره از فردا شروع میکنیم به اشتباه کردن!


حال ِ ما که خوب است اما شنیده ایم یک آدمهایی که چند هزار کیلومتر آنطرفمان هستند حالشان خوب نیست... فقط شنیده ایم ها ! نمیدانیم! خب شاید هم اشتباه شنیده ایم! ... اما اگر واقعا حالشان خوب نیست ، تو ظهور کن و برو تنهایی حالشان را خوب کن... فقط... فقط لطفا از ما انتظاری نداشته باش! ... حالا نه اینکه ما اهل ِ حقوق ِ بشر نباشیم ها ! نه ! ولی ، میبینی که؟! ما همینجوری حالمان خوب است!!.


+ از ضربان لبخندهایت

++فقط ۱۷ روز دیگه...

۲۵ روز تا ولادتت...

به نام خدا



سالهاست تصمیم گرفته­ ام تا بر دل شرحه شرحه ات، مرهمی باشم؛ اما هنوز نمی­دانم که بوده ام یا نه ؟


ای کاش پاسخم را می دادی تا بدانم با دل تو, در این روزهای سخت زندگی ام چه کرده ام ؟ !


بر چند زخم  از انبوه زخم هایت، مرهمی گذاشته ام؟!


و یا شاید… نمی دانم


چه کنم؟ انگار کار من با شما در یک کلاف سردرگم پیچیده است . هم می خواهمت و هم می خوانمت ؛


اما از تو سخت دورم!  می خواهم که باری بردارم؛ اما باری می شوم !


نمی­دانم به دنبال کدام گشایش هستم: در کار شما ؟! در کار خودم ؟! و یا شاید گشایشی بر این کلاف پیچیده ؟!


دست هایم را بلند می کنم. پر است از حاجت ؛ تهی است حتی از یک پیشکشی ناقابل !


دست های خالیم را که بالا می برم ، یاد آن دستی به سوی آسمان رفت  ، دست­های خالیم را ُپر می کند…


آن دست که با امید بالا رفت و ناامید پایین آمد, همان دست که پر شد از خون کودکش و برد بالا خون­ها را ,شاید دعایمان را بالا ببرد؛ یا شاید آن دست­های کوچکی که در آغوش پدر بال بال می­زد، گره­ بسته مان را باز کند!


می­خوانم خدا را، تا حسرت یاری­ات بر دلمان نماند ؛


به حسرت بی انتهای مادری که شیرخواره داشت و شیر نداشت و شیر داشت و شیرخواره نداشت!


 آمین


+امروز یهو یادم اومد چند روز مونده به نیمه شعبان


و غافل شدم ازش


از اون چهل روز سال قبل


رفتم سایت سحر بیداری


۲۵ روز فقط مونده


بازم جای شکرش باقیه...

خوشبختی....

به نام خدا


.

وقتى گرسنه اى یه لقمه نون خوشبختیه

وقتى تشنه اى یه قطره آب خوشبختیه

وقتى خوابت میاد یه چرت کوچیک خوشبختیه

خوشبختى یه مشتى از لحظاته

یه مشت از نقطه هاى ریز که وقتى کنار هم قرار میگیرن یه خط رو میسازن!

محسن مخملباف


+ خوشبختی صدا زدن اسم تو هست...